کم گردیدن. کم شدن: کم نخواهد گشت دریا زین کرم از کرم دریا نگردد بیش کم. مولوی. ز قدر و شوکت سلطان نگشت چیزی کم ز التفات به مهمان سرای دهقانی. (گلستان). به مرگ خواجه فلان هیچ کم نگشت جهان که قایم است مقامش نتیجۀ قابل. سعدی. و رجوع به کم شدن و کم گردیدن شود
کم گردیدن. کم شدن: کم نخواهد گشت دریا زین کرم از کرم دریا نگردد بیش کم. مولوی. ز قدر و شوکت سلطان نگشت چیزی کم ز التفات به مهمان سرای دهقانی. (گلستان). به مرگ خواجه فلان هیچ کم نگشت جهان که قایم است مقامش نتیجۀ قابل. سعدی. و رجوع به کم شدن و کم گردیدن شود
مفقود شدن، از راه خود به بیراهه افتادن: راستی موجب رضای خداست کس ندیدم که گم شد از ره راست. (گلستان)، ضایع شدن تباه گشتن، نابود گشتن، یا گم شو، دور شو از نظرم غایب شو، دشنامی است که بدان رفتن مخاطب را خواهند: دختره بی شرم برو گم شو میخواهی لک روی دخترم بگذاری ک
مفقود شدن، از راه خود به بیراهه افتادن: راستی موجب رضای خداست کس ندیدم که گم شد از ره راست. (گلستان)، ضایع شدن تباه گشتن، نابود گشتن، یا گم شو، دور شو از نظرم غایب شو، دشنامی است که بدان رفتن مخاطب را خواهند: دختره بی شرم برو گم شو میخواهی لک روی دخترم بگذاری ک